کد مطلب:301478 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:144

یاری علی و دفاع از حریم امامت


1- به هنگام فتح مكه حضرت زهراء علیهاالسلام به همراه پدر بزرگوار و شوهر گرامیش در حالیكه برای حضرت رسول خیمه ای در بالای بلندی برافراشته شده بود بسر می برد، رسول خدا در آن خیمه غسل می كرد و حضرت زهرا علیهاالسلام پرده آویخته، به حضرت علی علیه السلام خبر رسید كه خواهرش، ام هانی عده ای از افراد قبیله مخزوم را كه با شوهرش خویشاوندی داشتند پناهندگی داده است حضرت نزد او رفته و چون پوششی از زره و آهن بر خود داشت ابتداء ایشان را نشناخت روی به علی علیه السلام كرده و گفت: ای بنده خدا من ام هانی دختر عموی رسول خدا و خواهر علی بن ابیطالب می باشم از خانه من بیرون برو، حضرت فرمود: كسانی را كه جای داده اید بیرون كنید، گفت: به خدا سوگند شكایت تو را به رسول خدا خواهم كرد، حضرت كلاه خود را از سر برداشت و ام هانی او را شناخت و گفت: فدایت شوم من سوگند یاد كرده ام كه شكایت تو را به رسول خدا ببرم، حضرت فرمود: برو و به سوگند خود عمل كن، ام هانی نزد حضرت رسول آمده و داستان را به حضرت گفت: پیامبر فرمود آنان را كه پناه داده ای در پناه تو باشند كه مورد قبول است.

حضرت زهراء علیهاالسلام در مقام دفاع از شوهرش امیرالمومنین بر آمده و روی به ام هانی كرده و فرمود:


ای ام هانی تو از اینكه علی دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا را ترسانیده و تهدید كرده آمده ای به حضرت رسول شكایت می كنی...؟ [1] .

2- بعد از آنكه مردم با ابوبكر بیعت كردند، حضرت علی علیه السلام شبها حضرت زهراء علیهاالسلام را بر چهارپائی سوار می كرد و به در خانه انصار می برد و از ایشان یاری می طلبید، آنان می گفتند:

ای دختر رسول خدا، كار از كار گذشته و ما با این مردم بیعت كرده ایم و اگر همسر و پسر عموی تو پیش از این مرد نزد ما می آمد و از ما بیعت می خواست ما كسی غیر از او را انتخاب نمی كردیم، علی علیه السلام می فرمود:

آیا من جنازه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در خانه اش روی زمین گذاشته و دفن نكرده و به دنبال گرفتن حكومت آن حضرت به نزاع و دعوی برخیزم؟

حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: ای ابوالحسن كاری غیر از آنچه كه سزاوار و مناسب او بود انجام نداد و آنان نیز كاری كردند كه حسابشان با خدا است و خداوند از آنان بازخواست خواهد كرد. [2] .

3- از امام باقر و حضرت صادق علیهماالسلام روایت شده كه فرمودند، بعد از آنكه آن مسائل برای حضرت زهرا پیش آمد گریبان عمر را گرفته و بطرف خود كشیده و فرمود: ای پسر خطاب به خدا سوگند اگر از آن نمی ترسیدم كه به افراد بی گناه بلائی برسد تو می دانستی كه من خدا را سوگند داده و تو می دیدی كه چگونه به سرعت دعایم اجابت می شد. [3] .

4- از جعفر بن محمد، از پدران بزرگوارش علیهم السلام روایت شده كه فرمود: هنگامی كه موقع رحلت حضرت فاطمه علیهاالسلام رسید گریه اش گرفت، امیرالمومنین علیه السلام به آن حضرت فرمود: ای بانوی من چرا گریه می كنی؟ فرمود: گریه من بخاطر پیشامدهائی است كه بعد از وفات من خواهی دید،


علی علیه السلام فرمود: گریه نكن به خدا سوگند این مطالب در راه خدا برایم كوچك است، آنگاه حضرت زهرا علیهاالسلام به او وصیت كرد كه ابوبكر و عمر را در تشییع جنازه اش خبر نكند، علی علیه السلام نیز این كار را انجام داد. [4] .

5- ام سلمه بر حضرت زهرا علیهاالسلام وارد شده عرض كرد: ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چگونه صبح كردی؟ فرمود: صبح كردم بین غم و غصه، پیامبر از دست رفته و جانشین او مورد ستم قرار گرفته، به خدا سوگند پرده احترام او دریده شده و امامت و پیشوائیش ربوده گشته است. [5] .

6- حضرت زهرا علیهاالسلام در ضمن حدیثی طولانی فرمودند: به خدا اگر می گذاشتند حق در جای خود استقرار یابد و از خاندان پیامبرش پیروی می كردند هیچ گاه دو نفر درباره خدا اختلاف پیدا نمی كردند، گذشتگان از گذشتگان و آیندگان یكی بعد از دیگری به ارث می بردند تا اینكه قائم ما كه نهمین نفر از فرزندان حسین است قیام كند اینان آن كس را كه خداوند موخر داشته مقدم دانسته و آن كس را كه خداوند مقدم دانسته موخر نموده اند... [6] .

البته موارد دفاعی كه از آن حضرت نسبت به امیرالمومنین نقل شده نه از آن جهت بوده كه می خواسته از شوهرش دفاع كند، بلكه بخاطر دفاع از امامت و پیشوائی امت بوده است، آن حضرت نقش بزرگی در دفاع از امیرالمومنین علیه السلام در گفتار و رفتارش نسبت به حوادثی داشت كه بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد، حوادثی هم چون هجوم بر خانه وحی، ایراد ضرب و جرح و سقط جنین، و دیگر رویدادهائی كه دل هر انسانی را كه از فطرت انسانیت منحرف نشده باشد اعم از مسلمان و غیر مسلمان به درد آورده و می سوزاند و من نمی دانم كدام یك از آنها را یادآوری كنم؟!


آیا از اینكه پیراهن رسول خدا را بر سر انداخته و دست فرزندانش را گرفته نزد ابوبكر آمده و چنین گفت: ای ابوبكر مرا با تو چه كار است؟...

و یا این فرمایش حضرت كه اگر بد نبود موهایم را پریشان كرده و به پروردگارم شكوه برده و فریاد می زدم؟... [7] .

و یا اینكه از آن لحظه یاد كنم كه بین شوهرش حائل شده و فرمود: به خدا سوگند نمی گذارم كه شما پسر عمویم را ظالمانه و به زور ببرید... و عمر به قنفذ دستور داد كه با تازیانه بر پشت و پهلوی حضرت بزند. [8] .

و یا گفتارش را با ابوبكر كه به خدا سوگند هر باری كه نماز بخوانم تو را در آن نفرین می كنم. [9] .

و یا فرموده دیگرش را كه به خدا سوگند اگر از او دست برندارید موهایم را پریشان كرده، گریبانم را چاك زده بر كنار مزار پدرم رفته و نزد پروردگارم فریاد می زنم. [10] .

و یا گفتار حضرتش را كه پسر عمویم را رها كنید، سوگند به آن كسی كه محمد را بر حق مبعوث كرد اگر دست از او برندارید، گیسوانم را پریشان ساخته، پیراهن رسول خدا را بر سر گذاشته، به نزد خداوند تبارك و تعالی فریاد می زنم، ناقه صالح در نزد خداوند از فرزندم گرامی تر نیست. [11] .

و یا فرموده آن حضرت به آن دو (ابوبكر و عمر) كه همانا من خداوند و فرشتگانش را گواه می گیرم كه شما مرا به خشم درآورده و از خود راضی نكردید و هر گاه پیامبر را ملاقات كنم از شما دو نفر به او شكایت


خواهم كرد.

و یا دیگر فرمایش آنحضرت كه من با مردمی كه در بدترین جلسات شما شركت كردند قرار و تعهدی ندارم، جنازه رسول خدا را پیش روی ما گذارده و كار خود را یكسره كرده و امارت و ولایت ما را نپذیرفته و حق ما را به ما ندادید. [12] .

و یا گفتارش را در شكایت از آنان كه هیمه فراوانی بر در خانه اش (در خانه ام ظ) گرد آورده، آتش آوردند تا در را آتش زده و ما را بسوزانند، من در جلوی در خانه ایستاده و آنان را به خدای سوگند دادم، و به خدا و پدرم رسول خدا قسم یاد كردم كه دست از ما برداشته ما را اذیت نكنند و یاری نمایند، عمر تازیانه را از دست قنفذ غلام ابوبكر گرفته و با آن بر بازویم زد كه هم چون دمل ورم كرد، لگدی بر در خانه زد و آن را بر من فشار داده و من كه باردار بودم به رو بزمین افتادم، آتش شعله می كشید سر و رویم را می گذاخت او بر صورتم سیلی زده بطوری كه گوشواره از گوشم افتاد، درد زایمان مرا فراگرفت و كودك بی گناهم محسن را بر زمین افكندم. [13] .

و یا از این مطلب سخن گویم كه آن حضرت در حالی دیده از جهان فروبست كه بر ابوبكر و عمر خشمگین بود و وصیت كرد كه آن دو نفر بر او نماز نخوانند؟. [14] .

و یا اینكه وصیت فرمود: كه قبرش مخفی باشد و هیچ كس بر جنازه اش حاضر نشود؟. [15] .

و یا گریستن مداوم و شبانه روزیش، تا آن جا كه جلو گریستن او را نیز


گرفتند؟! [16] .

و یا كناره گیری او از ابوبكر كه تا هنگام وفات با او سخن نگفت، [17] و یا اینكه صورتش را به دیوار برگردانید و آن دو نفر بر او سلام كردند و جواب سلامشان را نداد، [18] یا...... یا....؟ و در پایان این بحث به گفتار یكی از بزرگان و شخصیتهای برجسته اهل سنت گوش فرادهید:

ابونصر فكری استاد ادبیات عرب گوید: اگر ولایت و زمامداری در خاندان پیامبر استقرار می یافت، صفوف مسلمین وحدت داشته و دولت واتیكان در روم سركوب می شد، شیعیان در اینكه پای بند احادیث خاندان پاك پیامبرند ادله و براهینی فلسفی دارند و تنها آنهایند كه اطراف امیرالمومنین علی علیه السلام را گرفته و اولویت و حقانیت او را نسبت به خلافت و رهبری مسلمین آشكارا گفته اند، آنان پیرامون این حق را گرفته و به خوبی آن حضرت را یاری كرده و عده ای را به این عقیده پای بند نمودند كه امامت حق علی و جانشین او است، به جان خودم سوگند این جهت گیری شیعه از دلهای ابا با ایمان و راستین در احساس، و آزاد در تفكر،از دارندگان اراده و تصمیم استوار حكایت می كند، و محور شهرت برادران شیعه ما در گوشه و كنار دنیای اسلام در عراق و ایران و بحرین و یمن و هند و پاكستان و برزیل همین باور و اعتقاد است... و از اشتباهات آشكارا آنست كه كسی معتقد شود و یا گمان كند كه پیدایش شیعه به دنبال بدعتها و حوادثی بوده كه معاویه بن ابی سفیان پدید آورده است، نه، این چنین نیست، بعد از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از همان لحظه ای كه انصار خلافت را از آن خود دانسته دیگر افراد عرب از مهاجرین و قریش مخصوص خاندان پیامبر دانستند اختلاف پایان نیافت مگر بعد از آنكه


عمر با رای به ابوبكر آن را از بین برد، در همان وقت عده ای از مردم دم از تشیع و پیروی از علی بن ابیطالب زده و شیعه او گشتند و از آن جا كه این مساله به درستی مورد پژوهش و بررسی فلسفی قرار نگرفته، این نظریه را كه درستی و صحت آن را حوادث و رویدادهای بعدی امضاء كردند اشتباه دانستند ولی باید بدانیم كه با خروج خلافت و رهبری از خاندان پیامبر هر چند در مورد ابوبكر و عمر و عثمان باشد امر رهبری هدف آمال و اغراض مخالفین و معاندین و سودجویان قرار گرفت و هر كس كه نیرومندتر و سیاستمدارتر بود، از دست دیگری ربود، ولی اگر تنها در خاندان پیامبر باقی می ماند و به همان اصول مشورت و نظرخواهی كه اسلام آن را تثبیت و امضاء كرده بود عمل می شد- اگر عمر این نظریه را می پذیرفت و به عمق آن پی می برد- این گرفتاریها پیش نمی آمد و اسلام برای همیشه در بالاترین سطح ترقی و پیشرفت قرار می گرفت، نفوذ و پیشرفت بیشتر، درخشش و اقتدار چشمگیرتر و راهش روشنتر می بود و ما در مشرق حكومتی اسلامی و دولتی و عربی قوی می داشتیم كه می توانست در مقابل دولتهای مسیحی رومی و نیروهای مادی غربی ایستادگی كند. [19] .



[1] امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، 1/ 310 ط بيروت.

[2] ابن قتيبه، «الامامه و السياسه» /12 ط قاهره.

[3] كافي 1 /460 باب مولد الزهراء عليهاالسلام.

[4] البحار 43، 218.

[5] بحارالانوار، 43/ 156.

[6] البحار 36/ 353.

[7] علم اليقين 2/ 687.

[8] الامامه و السياسه 1/ 14.

[9] الامامه و السياسه 1/ 14.

[10] الامامه و السياسه 1/ 14.

[11] بيت الاحزان/ 78.

[12] بيت الاحزان / 14.

[13] بيت الاحزان / 97.

[14] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه 6/ 50.

[15] بيت الاحزان/ 149.

[16] بحارالانوار 43/ 177.

[17] صحيح بخاري 5/ 177.

[18] الامامه و السياسه 1/ 14.

[19] وسائل الشيعه و مستدركاتها، 2/ 13، ط قاهره 1377.